هزارپا، حشره ای دراز و زرد رنگ که بدنش از حلقه های بسیار تشکیل شده و در هر حلقه یک جفت پا و جمعاً بیست و دو جفت پا دارد، در جلو سرش نیز یک جفت قلاب دارد که با آن حشرات دیگر را شکار می کند و درازیش تا ده سانتی متر می رسد، پرپایه، سدپایه، سدپا، گوش خز
هِزارپا، حشره ای دراز و زرد رنگ که بدنش از حلقه های بسیار تشکیل شده و در هر حلقه یک جفت پا و جمعاً بیست و دو جفت پا دارد، در جلو سرش نیز یک جفت قلاب دارد که با آن حشرات دیگر را شکار می کند و درازیش تا ده سانتی متر می رسد، پُرپایِه، سَدپایِه، سَدپا، گوش خَز
کرم هزارپا. (رشیدی). به معنی گوش خز است که هزارپا باشد. (برهان). گوش خزه. گوش خز. گوشالنگ. گوش سنب. گوش خیزک. - امثال: مار با بی پایی بیش از آن دود که گوش خزک با هزارپای
کرم هزارپا. (رشیدی). به معنی گوش خز است که هزارپا باشد. (برهان). گوش خزه. گوش خز. گوشالنگ. گوش سنب. گوش خیزک. - امثال: مار با بی پایی بیش از آن دَوَد که گوش خزک با هزارپای
گوش فیل. اذن فیل، نامی های دوچشمه را (درالفبا) : و ها از بسیار گونه کنند، های دوچشمه که دو صفر متصاعد بر سر هم باشند آن را گوش پیل خوانند... (راحهالصدور ص 444 فی معرفه اصول الخط)
گوش فیل. اذن فیل، نامی های دوچشمه را (درالفبا) : و ها از بسیار گونه کنند، های دوچشمه که دو صفر متصاعد بر سر هم باشند آن را گوش پیل خوانند... (راحهالصدور ص 444 فی معرفه اصول الخط)
پیچندۀ گوش، پیچندۀ گوش و تاب دهنده آن تأدیب یا سیاست را، گوشمال دهنده: چو گشت آسمانم چنین گوش پیچ نباید برآوردن آواز هیچ، نظامی، ، گوشمال، (برهان) (غیاث)، سیاست و یا گوشمال، (ناظم الاطباء)، برای تأدیب یا مجازات، گوش کسی را پیچاندن، (فرهنگ نظام) : وگرنه چنانت دهم گوش پیچ که دانی که هیچی و کمتر ز هیچ، نظامی، ، پارچه ای را نیز گویند که به جهت دفع سرما بر دور سر و گوش پیچند، (برهان)، شالی را گویند که به واسطۀ دفع اذیت سرما بر گوش پیچند، (آنندراج)، یک نوع زینتی که در عمامه گذارند، (ناظم الاطباء)
پیچندۀ گوش، پیچندۀ گوش و تاب دهنده آن تأدیب یا سیاست را، گوشمال دهنده: چو گشت آسمانم چنین گوش پیچ نباید برآوردن آواز هیچ، نظامی، ، گوشمال، (برهان) (غیاث)، سیاست و یا گوشمال، (ناظم الاطباء)، برای تأدیب یا مجازات، گوش کسی را پیچاندن، (فرهنگ نظام) : وگرنه چنانت دهم گوش پیچ که دانی که هیچی و کمتر ز هیچ، نظامی، ، پارچه ای را نیز گویند که به جهت دفع سرما بر دور سر و گوش پیچند، (برهان)، شالی را گویند که به واسطۀ دفع اذیت سرما بر گوش پیچند، (آنندراج)، یک نوع زینتی که در عمامه گذارند، (ناظم الاطباء)
پیچنده گوش، آنکه گوش دیگری را برای تنبیه و سیاست تاب دهد گوشمال دهنده: چو گشت آسمانم چنین گوش پیچ نباید بر آوردن آواز هیچ. (نظامی)، گوشمال تنبیه، پارچه و شالی که به جهت دفع سرما بر دور سر و گوش پیچند، نوعی زینت که در عمامه گذارند
پیچنده گوش، آنکه گوش دیگری را برای تنبیه و سیاست تاب دهد گوشمال دهنده: چو گشت آسمانم چنین گوش پیچ نباید بر آوردن آواز هیچ. (نظامی)، گوشمال تنبیه، پارچه و شالی که به جهت دفع سرما بر دور سر و گوش پیچند، نوعی زینت که در عمامه گذارند